زنی در مه

بازهم مدد از غیب رسید. خدا یه تعداد فرشته داره رو زمین که من بابیشترشون دوستم. خلاصه که خدا همه ی درها رو نمیینده . اما در مورد من میذاره حسابی که ابدیده شدم بعد گره رو باز میکنه. خدایا این الماس رو تند تند داری تراش میدی والا بدن درد گرفتم یکم استراحت بده. استادی میگفت: بین خدایی که الان بیشتر افراد میشناسن با خدای اصلی یه خدا فاصله است. من از اول با خودت راحت بودم. دنبال خیلی چیزا نبودم . خدای خوبم میدونم حواست هست. میدونی همیشه شاکر بودم. به تمام سختیها شکر. به تمام لحظه هایی که نفس میکشم و از بودن فسقل و همسر و داشتن تکیه گاهی همچون تو مهربان شکر. همدیگه رو دعاکنیم. زنی در مه...

قدیم تر یا بگوییم خودم وقتی کسی زمین میخورد یامشکلی بر ایش پیش می آمد اولین نفری بودم که کمک میکردم تلاش میکردم ستون بشم برای ایستادن اون نفر. اما الان که کمی ساز زندگی کوک نیست همه خوابن. تازه پشت پا هم میزنند.  اما باید ایستاد. فعلا موقت مستقر شدیم در جایی نقلی. که به رسم سیما کل شکل ان رابهم زدیم و وسایل رو نو تهیه کردیم. و مقداری هم وسایل برای فسقل گرفتیم. همچنان به شاد نگهداشتن خانواده تلاش میکنم. اما اولویت غذا ازمهمترین موارد است . چای سرگل لاهیجان بهمراه چای سبز مهمترین نوشیدنی من است که لذت میبرم. خلاصه که هستیم تابگذرد. خدایا میدونم که هستی حواس زنی در مه...

دوست جان میگفت یادت رفته مدیریت بحران؟ سیما خودت را جمع کن. راست میگفت. این نیز بگذرد. خدایا بابت تمام نعمتهات از همه مهمتر این که د،هرشرایطی میخندم شکر. فسقل دیگرخانم شده و همچنان به بعضی کارهایش میخندیم . داشتن یک فرشته درخانه چقدر شیرین است. 

خدایا مرادریاب . با من باش. با ماباش.

خدایا میدونم که هستی خیالم راحته که حواست هست.

مهربان باشیم.

زنی در مه...

یه بخشی تو اهنگ دشتی هست که مکث میکنی بهش میگن سلمک. بعد صدا آزاد میشه و خیلی دل انگیزتر .که همه ی جذابیت آهنگای دشتی برای همین مکث. کردنه. زندگی هم مکث داره. شاید بعد ازهراتفاق بدی لازمه مکث کنیم و قراره بهترین اتفاق دل انگیزمون بعداز این مکث اتفاق بیفته. 

الانم من تومکث زندگیم. میسپارم همه چیز رو به نوای روزگار. تا ببینم اینبار سه تار زندگی چه سازی میزنه.

خدایا شکر که آغوشت برام بازه. خدایا باش. بیشتر باش. 

همدیگه رودعاکنیم.

زنی در مه...

فعلا فعلا که سوار چرخ و فلک زندگی شدیم و همچنان میچرخد که همانند وقتی ماشین از سربالایی سرازیر میشود دلمان می ریزد. اما هرچه گشتیم واژه ای بهتر از طبل بیعاری نیافتم.انگار این طبله هم حالش بده. هیچ صدایی نمیده. دوروزپنج شنبه و جمعه رو زدیم برطبل بیعاری و چندساعتی همسر رانندگی کرد تا جایی سرسبز. بعد هم شام دررستورانی خوب و دلچسب. ماندن در خانه ای نسبتا روستایی. صبح زود با نم نم بارون بیدارشدیم و صبحانه رو در قهوه خانه ای محلی به صرف چای محلی و املت بر بدن خسته مان تزریق کردیم که انصافا حال خوبی بود بعدهم تله کابین و اش دوغ و رشته. درادامه گشت زدن دربازار مح زنی در مه...